کوروش بزرگ و فرمان آزادی بخشِ افتخار آفرین او
کوروش بزرگ که امروز نه تنها مردمان ایران زمین، که همه جهانیان به او می بالند، نام پادشاه دادگری است، که توانست به ژرفا و درونمایه ی خردورزانه، بردبارانه و مداراجویانه ی فرهنگ ایران پی ببرد و آن را به کار ببندد.
کوروش بزرگ از دیرباز و به انگیزه ی رها کردن چند ده هزار بندی و اسیر در ۵۳۹ سال پیش از زایش مسیح از زندانهای بابل، که شمار بیشترشان یهودیان بودند، همواره ستایش و مهر یهودیان را به همراه داشته است. به گونه ای که هنوز هم، یهودیان قدرشناس، در نیایش های روزهای شنبه خود از او نام می برند و به نیایش و ستایش او می پردازند. با این همه، ارزشگزاری جهانی به کوروش و فرمانش، پس از سال ۱۸۷۹ ترسایی، و هنگامی بدین گستردگی آغاز شد که “هرمز رسام”، پژوهشگر آشور شناس و کلدانی که شهروندی یا تابعیت انگلیسی داشت، توانست به فرمان و یا استوانه و سیلندر کوروش بزرگ در شهر بابل دست پیدا کند. پی بردن به درون مایه فرمان کوروش و برگردان کردن آن به چندین و چند زبان زنده گیتی، نخست دانشمندان و پژوهندگان و سپس همه جهانیان را با شگفتی روبرو ساخت.
فرمان شگفت انگیزی که ورای فرمان های دیگر سرداران پیروز آن دوران، خواستار آشتی و بردباری و مدارا می شود، بندیان را رها می کند، خانه و خانمانهای ویران شده را دستور به آبادی می دهد، آوارگان را با یاری مادی و یاوری به آغوش گرم خانواده های خود باز می گرداند و نه تنها به هر تیره و تبار پروانه می دهد، به نیایش و پرستش بت و یا خدای خود بپردازد، که برای بازسازی نیایشگاه های ویران کرده شده شان نیز، یار و یاور می شود!
پی بردن به ارزش باور نکردنی فرمان آزادیبخش کوروش بزرگ، هنگامی آشکار خواهد شد که دست به پژوهش و بررسی ساده ای زده شود. این بررسی، نگاه کردنی مقایسه ای و گذراست. بدینگونه که با به کنار هم گذاشتن فرمان آزادیبخش و انساندوستانه کوروش می باشد، با نوشته های فرمانروایان دیگر پیش و یا همزمان با او. با چنین پژوهشی است که ارزش باور نکردنی این فرمان آشکار می شود. فرمان آزادی بخشی که باورها و خواست ها و حقوق همه ی انسانها را به دور از آیین و نژاد و رنگ و زبان، پذیرفتنی می داند و خواستار یاری یاوری به ستمدیدگان، و بردباری و مدارا در برابر خواستهای شکست خوردگان را در خود دارد.
برای این بررسی، چند فرمان نمونه آورده می شود:
“آشورنصیرپال”، که ۸۸۴ سال پیش از میلاد و پیرامون ۳۵۰ سال پیش از کوروش، فرمانروای آشور بوده ، در فرمان خود آورده است که ۶۰۰ تن از لشکریان دشمن و ۳۰۰۰ تن از اسیران شان را زنده زنده در آتش سوزاندم. به دست خودم، پوست حاکم شهر را زنده زنده کندم، و به دیوار شهر آویزان کردم. دست و گوش و بینی بسیاری را بریدم و شمار فراوانی را در آتش بریان کردم. چند هزار چشم را از کاسه درآوردم، هزاران زبان را بریدم و از دهان بیرون کشیدم و سرهای بریده را اویزان کردم.
“سناخریب”، نیز که پس از آشور نصیرپال، فرمانروای آشور بود، در نوشته ای پیرامون ۱۵۰ سال پیش از فرمان کوروش می نویسد که هنگام پیروزی بر بابل، همه ی مردم شهر را به بند کشیدم، چنان خانه هایشان را ویران کردم که همچون تلی از خاک شد. چنان آتشی به شهر در افکندم که تا چند روز دودش آسمان را فرا گرفته بود، و در پایان رود فرات را به سوی شهر روان کردم تا خاکِ خانه های ویران شده نیز شسته شود.
“آشوربانیپال”، که از نامداران زمان خود بود، و بیش از ۱۰۰ سال پیش از آمدن کوروش به بابل، به “شوش”، یوروش برده بود، در ان باره می نویسد که بر شهر مقدس و بزرگ، شوش دست پیدا کردم و زیگورات آن را که با آجرهای از سنگ لاجورد لعاب داده شده بودند، شکستم، معبدهای ایلامیان را ویران کردم و خدایانشان را با خود بردم و سپاهیان من بیشه های مقدس و دست نیافتنی آنان را سوزاندند. من در پیرامون ۱ ماه و ۲۵ روز، به ویرانگری در شوش دست زدم و از آنجا سرزمینی ساختم که درخور کشت و کار نبود. فریاد شادی را از آنجا دور کردم، خاکش را به توبره کشیدم و ماران و عقرب ها را به در آنجا جایگزین کردم.
“نَبوکَدنَصر”، فرمانروای دیگری که ما او را به نام “بخت النصر”، می شناسیم، و تنها چند دهه ای پیش از کوروش پادشاه بابل بود، بدینگونه گزارش خود را به یادگار می گذارد که به فرمان من ۱۰۰ هزار چشم را از کاسه درآوردند و ۱۰۰ هزار ساق را شکستند. خانه ها را چنان ویران کردم که دیگر آوای زنده در آنها به گوش نمی رسید. من هزاران دختر و پسر را در آتش سوزاندم!
گذشته از آن فرمانهای چشم درآوردن و گوش بریدن و …، نمونه های دیگری از رویدادهای تاریخی هستند که گویای یورش ها و دست یابی های کوتاه و بی دنباله چندین فرمانروایی آشوری بر بایل هستند، در برابر درخواست بابلیان از کوروش بزرگ برای دستیابی به آنجا و رهایی شان از دست ستمگران، که نمایانگر جایگاه ارزشمند اندیشه های همراه با پذیرش بابلیان، درخاستی که از سوی کوروش بزرگ پذیرفته شد و ۲۳۰ سال فرمانروایی کوروش بزرگ و بازماندگانش را در پی داشت. دکتر شروین وکیلی در “تاریخ کوروش هخامنشی، تهران شور آفرین ۱۳۸۹”، یورش ها و فرمانروایی های چند ساله تا چند دهه ای آشوریان،که همراه با شورش های مردمی بسیاری بوده اند را، در برابر ۲۳۰ ماندگاری کوروش بزگ و دیگر هخامنشیان را در همان کتاب اینچنین نمونه می آورد:
“در حدود ۱۵۹۵ پ.م. شاه کشور هیتی، که موسیلیس نام داشت،
در حمله ی برق آسایی مهم ترین شهر میان رودان باستان، یعنی بابل را فتح کرد.
مردم بابل براب دفاع از شهر خود بسیار کوشیدند، اما شکست خوردند. پس از سقوط شهر،
موسیلیس بعد از چند هفته ناپار شد به کشور خود بررگردد و بابل را به حال خود رها کند. فرزندان او هرگزنمتوانستند بر بابل حکومت کنند.”
و یا:
“در حدود ۱۲۴۰ پ.م. شاه آشور که توکولتی نینور نام داشت،
پس از غلبه بر مقاومت شدید بابلی ها موفق شد این شهر را فتح کند اما او نتوانست
بر این کشور حکومت کند و فعد از چند ماه شورش بابلیان از این قلمرو رانده شد.”
ویا:
“در ۷۰۰ پ.م.شاه آشور به نام سناخریت، به بابل تاخت و این شهر را تسخیر کرد.
او پیش از این هم دوبار بابل را فتح کرده بود و هر دوبار به خاطر شورش مردم بابل
ناچار شده بود ارتش خودر ار از آن منطقه خارج کند.
این بار او شهر بابل را با خاک یکسان کرد و مسیر رود دجله را برگرداند
و این منطقه باستانی را به باتلاقی متروک تبدیل کرد.
با این وجود فرزندانش بعد از چندین سال او را کشتند و شهر بابل را دوباره بازسازی کردند و
استقلال ظاهری اش را به رسمیت شناختند.
فرزندان سناخریت تا چهل سال بر بابل فرمان راندند و در این مدت بابل چندین بار شورش کرد.”
و این تنها کوروش بود که بابلیان به او پیام و درخواست یاری فرستادند و دروازه های شهرشان را در سال ۵۳۹ پیش از زادن عیسی مسیح بر روی سپاهیان و او گشودند و شاه پارسیان بدون نبرد و کارزار گام در شهری نهاد که با شادی و آرامی به پیشبازش آمده بودند و جهانیان فرمان آزادی بخش او را به نام نخستین قانون انساندوستانه و حقوق بشری نام نهادند.”
و اینها همه را در برابر فرمان کوروش بگذاریم که در آن آمده است:
“… . من، کورش، پادشاه جهان، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه ی جهان، پسر کمبوجه، شاه بزرگ، شاهِ انشان، نوه ی کورش، شاه بزرگ، شاه اَنشان، نبیره ی چیش پیش، شاه بزرگ، شاه انشان، … آنگاه که آشتی خواهان به بابِل اندر شدم، با شادی و شادمانی در کاخ شهریاری خویش، اورنگ سروری خویش بر سر نهادم،…سربازان بسیار من دوستانه اندر بابِل گام برمی داشتند، من نگذاشتم کسی در جایی در تمامی سرزمین های سومر و اکد ترسیده شده باشد.
من، بابل و همه ی شهرهای مقدس را در فراوانی نعمت پاس داشتم. درماندگان باشنده در بابِل را که “نبونئید” ایشان را ورای خواست خدایان یوغی نه در خور ایشان داده بود، یاری و درماندگی هاشان را چاره کردم و ایشان را از بیگاری رهانیدم.
…
شهرهای مقدس آن سوی دجله که از دیرباز ویرانه گشته بود را از نو باز ساختم و پیکره ی خدایان را در میانه ی آن شهرها و جای های نخستین بازگردانیدم و همه ی آن پیکره ها را تا به جاودان در جای نخستین شان نشاندم و نیز مردمانی را که پراکنده شده بودند، گرد آوردم و آنان را به جایگاه های خویش بازگردانیم.
همگی مردم بابل پادشاهی را گرامی داشتند و من همه ی (مردم) سرزمین ها را در زیستگاهی آرام بنشانیدم و …
و این چنین بود که آموزه های کوروش آموزه ی جهانیان و آویزه ی گوش ها شد
با بهترین شادباش ها به انگیزه ی روز کوروش بزرگ،
مازیار قویدل
روز کوروش بزرگ
۲۵۷۳ سال پس از آغاز اورنگ بر سر نهادن کوروش بزرگ