بیانیه ها

بیانیه شورای ملی ایران در آستانه روز فردوسی / «تو این را دروغ و فسانه مدان»

دانلود در قالب پی دی اف
بزرگداشت روز فردوسی_Page_1

بزرگداشت روز فردوسی_Page_2

تو این را دروغ و فسانه مدان

کمابیش هزار سال از مرگ مردی می گذرد که بی او نه ایران می داشتیم و نه ایرانی. یادگاری که او برای جهان و برای ما ایرانیان به ویژه به جا گذاشت هنوز پس از سده ها همتایی پیدا نکرده است. این را ما نمی گوییم. استادان و ادب شناسان جهان بر این باورند. هنر او تنها داستانسرایی نبود که به گفته یکی از بزرگترین رمان نویسان زنده جهان (اورهان پاموک اهل ترکیه) هماوردی ندارد، هنر او تنها چامه های استوار و نغز و تصویرسازی نبردها بر پهنه پلات بزرگ ایران نبود. شاهنامه او تنها شاهکار آفرینش ادبی نیست. نامه بزرگ او شناسنامه ملی ما است و ما تا جهان هست، وامدار او هستیم.

فردوسی انگار همین امروز کنار ما است. انگار او دریچه دوربین شگفت خود را بر پهنه جهان امروز ما می گشاید. او بیدادی را که بر مردمان می رود (به ویژه در بخش هایی مانند ایران جغرافیایی امروز) و جاهایی مانند خاورمیانه ، هنرمندانه نشان می دهد:

نهان گشت آیین فرزانگان/ پراگنده شد کام دیوانگان.

هنر خوار شد، جادویی ارجمند/ نهان راستی، آشکارا گزند

در درازای این هزار سال، نام و آوازه او چنان گسترده بود که دشمنانش برای خوارداشت او افسانه های یاوه ای ساختند که هنوز پس از گذشت سده ها از دوران او بارها و بارها بازگو شده است. افسانه ای مانند این که فردوسی برای فراهم کردن جهیزیه دخترش شاهنامه را به نام محمود غزنوی کرد و چون محمود پاداشی که فردوسی چشم داشت نداد او را هجو گفت و گریخت. افسانه پردازان چنان به این افسانه ها شاخ و برگ داده اند که کسی نمی پرسد مگر فردوسی که زمیندار بزرگی در توس بود نمی توانست زمینهایش را جهیزیه دختری (که اسناد نشان می دهد نداشته) کند و سی چهل سال زندگانی اش را بر سر به دست آوردن پاداش نسیه سلطان غزنوی نکند؟ این افسانه پردازها نگذاشتند مردم بدانند که فردوسی تنها یک فرزند پسر داشت که در جوانی از جهان رفته بود و دل پیر او را آزرده بود.

مگر کسی که در اندیشه «کسب مال» است می تواند سروده هایی از این دست را بسراید:

فِریدون فرّخ فرشته نبود/ ز مُشک و ز عنبر سرشته نبود.

به داد دِهش یافت آن نیکویی/ تو داد و دِهش کن فِریدون تویی

قهرمانان فردوسی هم در آسمان قهرمانی می کنند و هم در روی زمین با زندگی روزمره مردم درگیر هستند. انگار فردوسی می خواهد به ما بیاموزد نیک زیستن و دادگرانه زیستن را. رستم هراسی ندارد که پس از کشته شدن اسفندیار به دست او، گشتاسب را نکوهش کند، هرچند گشتاسب شاه است.

ز گیتی ندانی سخن جز دروغ/ به کژی گرفتی ز هرکس فروغ.

میان کیان دشمنی افگنی/ همی این بدان آن بدین برزنی.

ندانی همی جز بد آموختن/ گسستن ز نیکی بدی توختن.

یکی کشت کردی تو اندر جهان/ که کس ندرود آشکار و نهان

جمشید جم تا زمانی که دادگری می کند و به مردم خود خدمت می کند کامیاب است. اما آن دم که شیفته قدرت و حاکمیت بدون رای مردم می شود به دست ضحاک  با اره به دو نیم می شود.

با این همه دریغ و فسوس که ما ارجی را که شایسته مردی چون فردوسی است در حق او ایفا نکرده ایم. به جز یکی دو تندیس و آرامگاه کاری شایسته این مرد بزرگ نشده است. در جهانی زندگی می کنیم که با وجود شعارهای جهان میهنی هر کشوری و مردم آن می کوشند از مرزهای فرهنگی و جغرافیایی خود نگهداری کنند. مردم بریتانیا افسانه آرتور شاه را با وجود افسانه بودن دور نریخته اند و در دبستانها و دبیرستان ها به کودکان و نوجوانان می آموزند.

در سالروز فردوسی بیاییم آموزه های او را بیش از پیش به کار ببندیم و در شناساندن او به نسل جوان و نگهداری از شناسمان ملی خود کوشاتر باشیم.